پرندة گمشده از قطعات ادبیم

ادبیّات طنز تاریخ فرهنگ اجتماعی

                       پرندة گمشده

ازقطعات ادبیم در دیوان گلهاوگلبرگها

نگران کبوتران وحشیم , که در تنهایی میمیرند  وکسی ...

برآنها نمیگرید.

اندوهگین غروب پاییزم که درآن  مرغان ماهیخوار

 برساحل دریایی غم انگیز از پاییز...

سردر گریبان فرو برده نشسته اند وشاید

 به سکوت یخزدةبرف و زمستان , می اندیشند.

وآن پرندة گمشده , که هراسنده و کاوشگر...

ازشاخه ای به شاخه ای میجهدو...

در حالیکه برف ها در بستر قلّه ها آرام خفته اند...

نا آرام فریاد میزند: راه بازگشت کجاست؟

هان ای کلاغ پیر با چینه دانی پر از طعمه

--------------------------

ومن همیشه درحسرت هیاهوی

پرنشاط گنجشک های باغ بوده ام .

نمیدانم از چه میگویند, ولی ...

قلب کوچکشان پر از شادی وامید استت...

زیرا, حسرتی به گنج ها ندارند...

لباسهای فاخر نمیخواهند...

یکدیگر را بخاطر قدرت و ثروت و مقام ...

نمی آزارند.

یافتن دانه ای غرق شادیشان میکند ,بی آنکه...

نوک های کوچکشان را

 برای در آوردن چشمان یکدیگر...

برای همان دانه , که قوت و زندگی آنهاست...

بکار گیرند.

..........................................................................................................

           .                                                                                                                                                      راه مقابله با سوءظنّ      

                           ازآموزش های توام با طنز ,کتابم:

عیب مرا بگویید بسوی خوشبختی بیشتر:سوء ظن چیست ؟1- یک سلسله پدیده های اتّفاقی  , یا پیش ساخته , گاهی ناشی از غیبت کردن وسخن چینی  اشخاص بد خواه , که باغث میشود , درفکر فردی از فرد دیگر , تصویری برخلاف آنچه ظاهرش نشان میدهد ایجاد شود . (یکنوع سوء ظنّ مفید , در مقامات قضایی و انتظامی برای کشف جرم ضروریست که باید وجودداشته باشد و ارتباط به بحث ماندارد ) 2- فرد سوژه که ممکن است بی گناه باشد , بدون اثبات گناهش , در ضمیر آنشخص  , بتدریج , دچار بد ترین اتّهامات گردیده , خشم و نفرت وی نسبت به جرمی که اتّفاق نیفتاده , گاه تا سرحدّ قتل  , توسعه می یابد .3- در اکثر این سوء ظن ها , بطور نامحسوس , شخص بد خواه که غیبت  یا سخن چینی میکند , عامل اصلیست . 4-سوء ظن ممکن است , در موارد مختلف پیش بیاید , ولی متداولترین نوع آن اموراحساسی , عشقی و ارتباطات خانوادگیست . 5-سوء ظن  , در سراسر تاریخ  , بین افرادبشر فتنه های هولناک  , گاهی برای مسائل دور از حقیقت بوجود آورده است . نمونة اوّل : در داستان اتللو , شکسپیر , این حالت روانی را خوب تشریح کرده . یاگو برعلیه همسر اتللو , به غیبت و سخن چینی پرداخته , بطور غیر واقع آن زن بیگناه را خائن معرّفی , اتللو که عاشق اوست , در تنگنا ی روحی قرار گرفته , اورا می کشد . وقتی به اشتباه خود و نقش دروغهای یاگو پی میبرد , او وخود را نیز بقتل میرساند. نمونة دوّم : توطئة قتل ژو لیوس سزار ,  کشورگشای رم که مخلوطی از بدبینی , غیبت , سخن چینیست , و سوء ظن خائن بودن وی منجر به کشته شدنش بدست صمیمی ترین دوستانش شد . نمونة سوّم سوء ظن نادرشاه افشار , بر فرزندش در مورد سوء قصد نافرجام به وی متاسّفانه منجر به کورکردن فرزندش شد .    راه مقابله با سوء ظن :  بهترین روش , تماس شخص با سوژه , و مطرح کردن اصل موضوع باکمال ادب , متانت , و مهربانیست . و چه بسا وقتی دور از حقیقت بودن موضوع , آشکارشد , غیبت کننده یا سخن چین , یامحرّک که باعث ایجاد سوء ظنّ شده رسوا , بجای وقوع یک فاجعه , سوء ظن با شادی و خنده پایان یافته , محبّت ها ودوستی ها  , محکمتر میشود . پایة سرنوشت خود و دیگرانرا بر تصوّرات دروغ , نهادن از اشتباهات غیرقابل جبران است . واگر محرّّکی برای سوء ظّن وجود نداشته , باید از تلقین وبزرگ کردن موضوع خودداری آنرا با افراد باتجربه ومورد اعتماد , در میان گذاشت  . ممکن است بادخالت و راهنمایی آنها رفع شود .درمورد سوء ظن های بیجا , سالها پیش , واقعه ای در تهران اتّفاق افتاد , که تبدیل به طنز شد و جالب است : یک خانوادة خارجی وابسته به سفارتی , درشمال تهران ساکن بودند. با روحیّة متزلزل , به مقامات ذیربط, شکایت میکنند که دختر جوان و زیبای آنها بنام سوزی گرفتار ترس ووحشت گشته , درخانه مخفسیت وجرأت نمیکند , بیرون برود , چون امنیّت ندارد . موضوع به آگاهی ارجاع , با تعیین مترجم تحقیقات آغازگردید . برای بیان علّت احساس نا امنی از خانم سوزی سؤال شد , وی درحالیکه , وحشتزده بود , گفت :درساعات صبح , که من تنها هستم , شخصی درشت قامت و خشن , با دردست داشتن یک گیتار بزرگ , زیر پنجرة ما می آید و با صدای بلند میگوید : آی لاوسوزی ( یعنی من عاشق سوزی هستم ) و بعد ناپدیدمیشود . مأمورآگاهی دراختیار این خانواده قرار میگیرد ,تا کمین کرده ,  عاشق گیتار بدست را دستگیر کند. ولی با این موضوع خنده آور موجه میشوند: شخصی که تصوّر میرفت , عاشق خانم سوزی شده , و میخواسته , زیر پنجره , عشقش را بگوش دلداربرساند , یک لحافدوز دوره گرد بوده , که فریاد میزده آی لحافدوزی و چون کلمات , راپشت سرهم اداء میکرد , به آی لاوسوزی شبیه میشد , وآنچه دردست قرارداشته نه یک گیتار بلکه , یک کمان پنبه زنی بوده , که خانم سوزی قبلاً چنین چیزی ندیده , وموضوع با خنده و تفریح پایان یافت  .

......................................................................................................

 ازاشعارم در دیوان گلهاوگلبرگها:غروب

آتش نهاده بردل و خونباری ای غروب

                          در بوستان عصرچوگلناری ای غروب

دردرنگ دلنشین توغم موج میزند

                       شاید اسیر عشقی و بیماری ای غروب

در حیرتم که نقش تو در ساغر منست

                  یعنی تونیز چهرة خون داری ای غروب

خورشید کمفروغ توچون زعفران شده

                  چون اززر گداخته سرشاری ای غروب

بعد ازتودرافق خبر ازرنگ لاله نیست

           طشت طلای خود به که بسپاری ای غروب

آن برفهای کوه کنون ارغوانی است

                هرجازلعل سرخ نشان آری ای غروب

سیروس در شگفت که درمحوگشتنت

               اندوه عمرطی شده میباری ای غروب

......................................................................................


+نوشته شده در جمعه 5 اسفند 1390برچسب:,ساعت18:9توسط سیروس امیرمنصوری | |